زنی که گلوبند نارنج به گردن دارد و ریحان و نعناع در باغچه می کارد
برای قمری ها، دانه می پاشد و با باران حرف می زند.
ناخن هایش را با حنا رنگ می کند، نه از خزان گله دارد و نه از داغ ِ تابستان،
زمستان هایش را به بهار می بافد و بهار هایش را به زندگی،
او زنی است که تار و پودش، عاشق زندگی ست،
هنوز زن های آزاده به کتاب ها کوچ نکرده اند.
مُدام دستی در حال چیدن است،
دستی گل های باغ را
دستی گل های مهربانی را و دستی دیگر زندگی را
با مبارزه تا آزادی واقعی، تا تمام نشدن مهربانی و پایان ندادن به زندگی جوانان مان
دست هایمان را به هم گره کنیم، از تفرقه و پَرپَر شدن فرزندان این آب و خاک با هم باشیم.
روزی سرشار از تندرستی، شادابی، سرخوشی مدد رسانی و احترام به یک دیگر،
دور از نامهربانی، جدایی و کینه توزی در پیش داشته باشید.
نظرات شما عزیزان: